روزای اخر اسفند

ساخت وبلاگ
شروع فصل بارانهای شرشر و رعدو برقهای رگباری و هوای لطیف و مناظر زیبا و رویایی و بهشتی و دلنشین و فصل گل و بلبل و عاشقانه را به خودم و همه ی عاشقان فصل طراوات و جوانی تبریک میگویم...همکنون شرشر باران میزد به شیروانی خونمون و منو از زیر پتوی گرم و نرم کشید بیرون بااون صدای نازش... از دیروز صبح هوا کم کم ابری شد و عصر نم نم بارون تبدیل به شرشر شد تا الان.... همه جا قشنگ و خوشرنگ و دلنشینتر شده روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:11

امروز صبح بلندشدم و تندوتند آماده شدم و رفتیم مدرسه و تاظهر با بچه ها سروکله زدم... زنگ اول کادوهاشون تقدیم کردم بعد از یه هفته که مخ متو تیلیت کردن که خانم کی جایزه ی مارو میدی؟! چی خریدی برامون؟! میدی جایزه هارو ما کادو بگیریم؟!...گفتم جایزه نیست و کادوی کوچکی هست و برگ سبزیه به عنوان تبریک عید و عیدی و خیلی بزرگ نیست که شکمشون زیادی صابون نزنند...راستش هفته ی قبل یه کم درگیر بودم و نشد برم که چندتا چیز میز دیگه بخرم کسری وسایل کادویی عید جبران کنم و سریع بدم بهشون که هی فکروخیال نکنن حالا من چی خریدم... دیگه دیروز جمعه شوعرخان یه دربستی به تهران داشت من و دخملم عصری رفتیم بیرون و یه کم خرید مرید و یه چیزایی گرفتم و اومدم خونه کلی فکر کردم که چی رو به کی بدم و سه ساعت هنگ کردم سرکادو کردن ها بااینکه ظاهرا کار ساده ایه اما دخترا خیلی حساسن و خودشون باهم مقایسه میکنم و سعی کردم برای هرپایه چیزای مشابهی بگیرم باهم حسادت نکنن و بازم وسایل کم آوردم ؛ برای پسرا جوراب و دستبندچرم و دخترای پنجم انگشتر و تل گیس مصنوعی و دخترای سوم انگشتر و یه جفت سنجاق سر و دخترای دوم تل ویه جفت سنجاق سر و دخترای اول یه جفت کش موی پاپیونی و پیش دبستانی دختر یه تل و کش مو و پسر جوراب و دستبند... کادو کردم و صبح رفتم کلاس سلام و حضورو غیاب کردم صداشون کردم تشویق کردم و دادم بهشون...خلاصه دخملم میگفت مامان موقع بازکردن کادوها فیلم بگیر بهم نشون بده ری اکشنشون ببینم؛ منم یه لحظه نگاشون کردم دیدم با ذوق کادو رو بازکردن لبشون خندون و چشماشون از حدقه بیرون زد و صورتشون گشاده شد... البته دستبند پسرا بزرگ بود که از یه پیرزن بداخلاق خریدم که نزاشت خوب انتخاب کنم و هی تو انتخاب کردنم دخالت میکرد حرصم دراومد و روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:11

خبببببب همکنون من از خواب عصر برخاستم و یک چای سبز زهرماری دم کردم بنوشم تا چربیهایی که از پرخوریها در اندرون دپو شده مقداری بشوره ببره ویه مقدار انرژی بگیرم سرخوش بشم به ادامه ی زندگی ام بپزدازم.... فعلا از خواب بیدار شدم گیج و بیجم و گفتم در این فرصت یه پست از هزاران پست تو ذهنم به رشته ی تحریر در بیاورم و در موردش چندخطی بنگارم....شوعرخان عاشق ماهی و ماهیگیریه و عشقش صیدماهی هست که هنوز درکش نکردم.... یعنی پی نبردم چه عشقیه که نصفه شب از خواب میزنه از رختخواب گرم و نرم بلند میشه توهوای سرد و لباس رزم میپوشه میره رودخونه و تا صبح سرپا می مونه ماهی میگیره ...پدرم خدا بیامرز هم عشق ماهیگیری بود و همیشه با دوستاش میرفت ماهیگیری که البته ماهی رودخونه ای که مابهش میگیم کولی و خیلی خوشمزه و خوش خوراکه به طوری که من نصف عمرم کولی خوردم..مادر غرب گیلان و رشت با تور ماهیگیری که بهش میگیم: ماشک( mash k ) ماهی میگیریم که شوعرخان که شرق گیلانه بهش میگن: سالی (sali ) که من باهاش شوخی میکنم بهش میگم : سالی مَک بِراید ؛ اسم یه بازیگر تو سریالهای خارجی....پدرم ماشک پاره شده ی مردم هم تعمیر میکرد و انواع ماشک را اجاره میداد برای ماهیگیری و تو شهرمون اکثرا برای تعمیرات ماشک میاوردن بهش میدادن....اون موقعها مثلا حدود بیست سال پیش تو عروسیا برای تزیین خونه از ماشکهای تزیینی رنگی یا سفید استفاده میکردن و بهش بادکنک و سایر تزیینات میچسبوندن که تو فیلمهای عروسی قدیمی هست.... من یه توررنگی از پدرم موقعی که ازدواج کردم گرفتم و دارمش... الیته ماشک نیست فقط یه تیکه تور رنگیه..... اکثرا برای تزیین جشنها تو مدرسه ها میبرمش یا جشن تو خونه.... اوایل ازدواج کرده بودم تو دیوار پذیرایی آویزونش کرده بودم اما روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:11

موسیقی یکی از هنرهای هفتگانه ست که میتونه خیلی تاثیرات مهم رو آدم بزاره...موسیقی خوب بیدار رو خواب میکنه و خواب رو بیدار میکنه؛ انرژی میده؛ خستگی رو رفع میکنه؛ شاد میکنه؛ غم رو میبره؛ امید میده یا غم میده و اشکتو در میاره....ولی خب من سعی مبکنم از موسیقی استفاده ی مثبت کنم و برای رفع خستگی یا انرژی گرفتن یا حتی بیدارشدن و رفع خواب آلودگی و یا شادی و سرخوشی استفاده کنم...یه موقع حدود ۱۵ سال پیش من و خواهرام و خاله کوچیکه خونه تنها بودیم و پدرو مادرم با داداش کوچیکه رفته بودن تهران به داداش بزرگه خدا بیامرزم سربزنن که اونجا کارمیکرد...این خالهه (قلقلی؛ همه جا بدون دعوت خودش قل میداد میومد! ) اون موقعها بایکی آشنا شده بود قصد ازدواج داشت به نام اسماعیل معروف به اسی... بعد چندتا سی دی گرفته بود هرروز صبح ساعت ۵ میزاشت تا آخرین سیستم بلندش میکرد ما از خواب پا میشدیم و اصلا هم ناراحت و عصبی نمیشدیم و خیلی هم خوشحال و خندان میشدیم و میخندیدیم و انرژی میگرفتیم... یه کلیپ گیلکی اول صبح میزاشت با ترانه ی داش اِسمال از محمد عذرخواه... خاطرات باحالی بودن... امروز صبح پاشدم جهت روحیه دهی به خودم این ترانه رو گذاشتم و تجدید خاطرات شد ... یادش به خیر هرچی بود اون موقعها باهم خوب بودیم اما حالا دیگه نه همدیگر میبینیم نه رفت و آمد داریم .... روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 18:17

اهههههه....اهههههههه....اهههههههه......اوووهههه چندین ساله از اپراتور مذکور! برام هی بیست و چهارساعته رِ به رِ پیام میفرستن با ۲۵ تومن سیمکارتتو دائمی کن!!!....آقاجان! نمیخوام دائمی کنم؛ همینطوری راحتم؛ دلم میخواد اعتباری باشه خودم هربار شارژش کنم! چه اصراریه آخه چندساله رسوام کردین!... خب این همه تلاش برای چیه؟! اصرار الکی خب حتما یه دلیل مهمی داره!...منم مشکوکم بهتون اونقدر دزدی مزدی میکنن از جیب ملت!....این همه سال پیام میدن بیا سیمکارتتو دائمی کن ؛ خب اگه خودتون دائمی میکردین براتون کمتر هزینه داشت فکر کنم!.... روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 18:17

آرزو میکنم تمام عاشقان واقعی و عشقهای پاک و خالص در کل جهان به هم برسند...عاشقان حقیقی و عشقهای پاک همیشه برام اسطوره بودند و هستند...خیلی خواسته ها و آرزوها از خدای مهربونم دارم و از امشب این آرزوم در لیست وارد میشه و همیشه و همه جا از خدا خواستارشم برای همه ی قلبهای پاک و عاشق... همیشه که نباید همه چبز برای خودمون آرزو کنیم؛ گاهی با آرزو کردن برای دیگران هم دل آدم شاد میشه...رسیدن عشقهای واقعی و قلبهای پاک به همدیگه برام حس لذت بخش و زیباییه و برای رسیدن به این حس با خواستن این آرزو از خدا به شادی دل خودم کمک میکنم.... روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1402 ساعت: 18:17

یکی دوهفته ست ساق پای راستم خشک شده و کف پام درد میکنه؛ انگشتای پای چپمم سوز میزنه؛ نمیدونم قندم بالارفته دارم زخم دیابت میگیرم یا از سرپا موندن زیاد تو مدرسه ست یا سرما زده یا وزن زیاده یا چی؟! دکتر هم وقت نکردم برم و اگه هم برم نمیدونم کدوم متخصص برم و بعدم کلی وقت و هزینه باید بزارم منو بفرستن عکس و سونوگرافی و ام ار ای و کلی دارو و قرص ببندن و بعدم آخر نه دردم مشخص میکنن نه درمان میشه!... شونه ی چپمم که خیلی مدته بی حسه؛ دست چپمم که باید هرروز کمی نرمش کنم تا بتونم باهاش کارکنم؛ اینم از بچگی باهام بوده؛ قبلا خونده بودم یک بیماری به نام آب شدن عضلات داریم که علت اصلیش مشخص نشده و همیشه فکر میکردم منم همین بیماری رو دارم اما زیاد چیزی در موردش پیدا نکردم بخونم و بدونم؛ اما فکر کنم همین بیماری دارم؛ شونه ی چپم کج شده به گردنم و کوتاهتره و شونه ی راستم قشنگ صافه؛ دیروزم اتفاقی خوندم بیماری به نام شانه ی یخی داریم و راه درمانش تبلیغ کرده بودن...الان در حال حاضر پای راستم خیلی اذیتم میکنه و نمیدونم واریس گرفتم یا چی هست؟!... فعلا که وقت دکتررفتن ندارم... این هفته شوعرخان مریض بود سرفه میزد رگباری و رفت پیش پسرخاله ش که دکتره و الان شده رئیس کلینیک و ویزیتش کرده بود و بهش دارو داد ... به شوعرخان سفارش کرده براش ۲۰۰ متر زمین کوهپایه و خوش آب و هوا تهیه کنه... بهش پیشنهاد دادم بیاد محل مدرسه ی ما بره املاک پدر دانش آموزم سوال کنه چون آشنناست بهتر میتونه راهنمایی کنه وگرنه که بنگاههای دیگه فقط دنبال کلاه گذاشتن سر ملت هستن!...اون طرفارو خیلی دوست دارم چون از بچگی تو این مسیر و جاده رفتیم به قصد گردش و تفریح و هم کوهستان و کوهپایه و جای بکر هست...در راستای کاهش قند خون که در پی ترسی روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 18:55

تو لهجه ی زیبای گیلگی به یه چیز تلخ میگن کاتیل (katil )یعنی تلختر و زهرمارتر از چای سبز نخوردم! روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 18:55

فکر کنم فشارم افتاده؛ حالا نمیدونم به خاطر سرماست یا افراط در خوردن چای سبز یا هیجانی شدن یا کار با گل و گیاهان یا نمیدونم چی...احساس لرز دارم کمی و فکر میکنم کمی تپش قلب هم دارمعصر رفتم سراغ بونه های گلی که آورده بودم چند روز و میخواستم توگلدون بزنم و فرصت نمیشد تااینکه امروز عزمم جزم کردم تا گلهای بیچاره نمردن ببرم تو خاک گلدون بکارم و اول رفتم روایوان چندتا گلدان خالی پیدا کردم و چندتاگلدان پرکه که گل نبود توش برداشتم که خاکش استفاده کنم و دیدم ایوان هواش خیلی سرده و رفتم تو هال زیرانداز پهن کردم و سفره ی یک بار مصرف پهن کردم و گلها و گلدونا و بیلچه رو برداشتم و مشغول شدم و چندین گل تو گلدون کاشتم؛ چندتا گلدان سفالی تازه ی خوشگل که پارسال خریده بودم و خالی بود رو هم برداشتم خاک ریختم گل کاشتم خیلی خوشگل شدن؛ یه گل قاشقی همیشه سبز زیبا و گلهای اگزالیس با برگهای ارغوانی خوشرنگش و یه بوته ی کوچک گل باقالی و یه گلدون گرد هم پارسال خریده بودم برای کلکسیون کاکتوس که آماده ش دیده بودم و رفتم از هرنمونه کاکتوس یه بوته برداشتم و همه رو تواون گلدون گرد کاشتم و خیلی قشنگ شد؛ از این کلکسیون کاکتوس که اولین بار دیده بودم خیلی خوشم اومده بود و دلم میخواست برای خودم یکی درست کنم؛ هم رشدش کنده هم زیاد رسیدگی نمیخواد هم سبزه هم قشنگه؛ فکر کنم بهش دیش گاردن میگن؛ حالا شاید مثل بیرون نشده باشه اما کار دست خودمه؛ همیشه باگل و گیاه کارمیکنم حس آرامش میگیرم و بهم انرژی میده؛ قبلا خونده بودم که باغبانی و کار با گل و گیاهان باعث ترشح هورمون اندروفین میشه که یه هورمون آرامش بخشه و همیشه از کار با گل و گیاه و در کنار گل و گیاهان بودن لذت میبرم؛ بعضیا میگن جنگله؛ اما جنگلم عشقه روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 18:55

دیروز عصر از ولایت شوعر خان اومدیم سمت ولایت خودم و بعد رسیدیم ولایت شوعرخان رفت فروشگاه هفت جهت خرید اقساطی؛ والا همه چیز گرونه و خرید نقدی دیگه امکان نداره و مجبورا اقساطی خرید میکنم هرماه از حقوقم کسر میشه؛ بدنیست اینطوری کمتر فشار میاد چون پول نقد دردست نیست....یه پسره ست همیشه میریم بیرون در سطح شهر همه جا رویت کردیم و خیلی عجیب غریبه... البته عجیب غریب نیست کارش اما متفاوته.... همیشه در حال پیاده روی نسبتا تنده؛ تیشرت گشاد و شلوار پاچه کشدار و کتان یا پوتین و موهاشم نارنجیه عین آنی شرلی و دم اسبی کوتاه میبنده و سنش شاید حدود ۳۰ یا کمتر باشه... اما اکثر اوقات هروقت میریم بیرون میبینیمش که در تمام نقاط شهر هم در حال پیاده روی دیدیمش...دخملم پرسید چرا همه ش اینطوری پیاده روی میکنه؟ گفتم شاید ورزشکاره یا شایدم اعتیاد داشته ترک کرده و مشاور بهش گفته هرروز به مقدار طولانی پیاده روی کنه یاهم شاید شکست عخشی خورده و با پیاده روی میخواد حالش بهتر بشه و.... به هرحال در موردش صحبت کردیم و ذهنمون مشغول کرده و اون حس کنجکاوی مارو برانگیخته... یعنی خودش هم متوجه شده کنجکاوی دیگران برانگیخته که دائم در تمام نقاط شهر به طرز عجیبی پیاده روی تند میکنه؟! .... خب البته من از فضولی و دخالت تو کاردیگران بدم میاد اما بدم نمیاد داستانش بدونم چی هست؟!... قیافه ش هم به این وریا نمیخوره.....حالا خبری بدستم رسید ثبتش میکنم..... روزای اخر اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای اخر اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hrf20011 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 17:33